منارۀاحساس
نورالله وثوق نورالله وثوق

   اینجا هوای خلوت ديدار يخ زده است
چشم به ره کشیدۀِ خونبار يخ زده است
تابوت خنده‌های مرا باد برده است
پای نگاه خسته به تكرار يخ زده است
از ذهن باغ جلوۀِ ناز شكوفه رفت
اعصاب در گرفتۀِ  گلزار يخ زده است
آواز گرم دخترک گل‌فروش كو  
آغوش ناز نازی بازار يخ زده است         
فريادی از منارۀِ  احساس برنخاست
  گلدسته‌های خطۀِ ايثار يخ زده است
مرديم و در خطوط دل‌انگيزیادِما
نقش هزار شوخ پريوار يخ زده است
............................
 
کابل
13-2-1372


January 17th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان